English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2479 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
partook U بهره داشتن طرفداری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
partaken U شریک شدن بهره داشتن
partaking U شریک شدن بهره داشتن
partake U شریک شدن بهره داشتن
partakes U شریک شدن بهره داشتن
tontine U تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
advocate طرفداری کردن
sides U طرفداری کردن از
take the part of U طرفداری کردن
to stand for U طرفداری کردن از
side U طرفداری کردن از
favour U همراهی یا طرفداری کردن با
favour U طرفداری مرحمت کردن
favors U همراهی یا طرفداری کردن با
To take someones side . To side with someone. U از کسی طرفداری کردن
favors U طرفداری مرحمت کردن
favoring U همراهی یا طرفداری کردن با
favoring U طرفداری مرحمت کردن
favored U طرفداری مرحمت کردن
advocating U طرفداری کردن حامی
to take the p of a person U ازکسی طرفداری کردن
advocates U طرفداری کردن حامی
favouring U طرفداری مرحمت کردن
favored U همراهی یا طرفداری کردن با
advocated U طرفداری کردن حامی
favours U همراهی یا طرفداری کردن با
favouring U همراهی یا طرفداری کردن با
favor U طرفداری مرحمت کردن
favours U طرفداری مرحمت کردن
usury U گرفتن بهره بیشتر از بهره قانونی جهت وام
teetotal U وابسته به طرفداری از منع مسکرات کردن
to lobby against [for] somebody U سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف [طرفداری از] کسی
to stand up for U پشتی یا حمایت کردن از طرفداری کردن از
favours U نیکی کردن به طرفداری کردن
favor U نیکی کردن به طرفداری کردن
favored U نیکی کردن به طرفداری کردن
favoring U نیکی کردن به طرفداری کردن
favour U نیکی کردن به طرفداری کردن
favouring U نیکی کردن به طرفداری کردن
favors U نیکی کردن به طرفداری کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
divesting U بی بهره کردن
divest U بی بهره کردن
divested U بی بهره کردن
deprives U بی بهره کردن
divests U بی بهره کردن
depriving U بی بهره کردن
deprive U بی بهره کردن
operate U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operates U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
tap U بهره برداری کردن از
exploit U بهره برداری کردن از
exploiting U بهره برداری کردن از
utilize U بهره برداری کردن
tapped U بهره برداری کردن از
exploits U بهره برداری کردن از
infatute U ازخرد بی بهره کردن
tapping U بهره برداری کردن از
utilizing U بهره برداری کردن
utilizes U بهره برداری کردن
out law U از حقوق بی بهره کردن
utilises U بهره برداری کردن
utilised U بهره برداری کردن
utilising U بهره برداری کردن
operated U عمل کردن بهره برداری کردن
operate U عمل کردن بهره برداری کردن
operates U عمل کردن بهره برداری کردن
dispossessing U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossess U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
exploitation U بهره کشی کردن سوء استفاده استثمار
utilises U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilised U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilising U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizes U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizing U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
favoritism U طرفداری
siding U طرفداری
adhesion U طرفداری
one sidedness U طرفداری
partisanship U طرفداری
devotion U طرفداری
partiality U طرفداری
favouritism U طرفداری
one tideness U طرفداری
sidings U طرفداری
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
biases U طرفداری تعصب
prelatism U طرفداری ازمتران ها
bias U طرفداری تعصب
germanism U طرفداری از المان
growthmanship U طرفداری ازرشد
party spirit U طرفداری حزبی
he sided with us U طرفداری از ما کرد
unprejudiced U بدون تبعیض یا طرفداری
royalism U طرفداری از رژیم سلطنتی
respect of persons U طرفداری و واهمه از کسان
proslavery U طرفداری از برده فروشی
libertarianism U طرفداری از ازادی فردی
phonetioist U طرفداری املای مطابق صدا
sectionalism U طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
pan americanism U طرفداری از اتحاد کشورهای امریکایی
with out any p to U بدون هیچ طرفداری ازاو
feminism U عقیده به برابری زن ومرد طرفداری اززنان
The senator argued in favour of lowering the tax. U سناتور از کاهش مالیات طرفداری کرد.
insurrectionism U اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
temperance U طرفداری از منع نوشابههای الکلی خودداری
world federalism U طرفداری از حکومت جهانی ائتلاف دول
royalism U شاهپرستی طرفداری از سیستم حکومت سلطنتی
prohibitionism U طرفداری از حکم منع فروش نوشابههای الکی
p in favour of a person U تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
loyalists U کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
loyalist U کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
phonetist U متخصص ترکیب صداها طرفداری املای مطابق صدا
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
agrarianism U تساوی در پخش زمین طرفداری از تقسیم اراضی بتساوی بین مردم
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
vacillated U دل دل کردن تردید داشتن
vacillates U دل دل کردن تردید داشتن
vacillating U دل دل کردن تردید داشتن
vacillate U دل دل کردن تردید داشتن
diminishing marginal productivity U بهره دهی نهائی نزولی نزولی بودن بهره دهی نهائی
awards U مقرر داشتن اعطا کردن
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
informs U مستحضر داشتن اگاه کردن
treated U بحث کردن سروکار داشتن با
embosom U بغل کردن عزیز داشتن
treat U بحث کردن سروکار داشتن با
informing U مستحضر داشتن اگاه کردن
aspired U ارزو کردن اشتیاق داشتن
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
aspires U ارزو کردن اشتیاق داشتن
awarding U مقرر داشتن اعطا کردن
rages U غضب کردن شدت داشتن
rage U غضب کردن شدت داشتن
aspire U ارزو کردن اشتیاق داشتن
award U مقرر داشتن اعطا کردن
raged U غضب کردن شدت داشتن
awarded U مقرر داشتن اعطا کردن
aspiring U ارزو کردن اشتیاق داشتن
treats U بحث کردن سروکار داشتن با
inform U مستحضر داشتن اگاه کردن
import U دخل داشتن به تاثیر کردن در
inhibit U باز داشتن و نهی کردن
impounds U ضبط کردن نگه داشتن
persuading U بران داشتن ترغیب کردن
entertains U سرگرم کردن گرامی داشتن
entertain U سرگرم کردن گرامی داشتن
impounding U ضبط کردن نگه داشتن
To wish (long) for something. U آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
withholds U مضایقه داشتن خودداری کردن
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
retaining U ابقاء کردن نگاه داشتن
inhibits U باز داشتن و نهی کردن
persuade U بران داشتن ترغیب کردن
snifter U خرخر کردن زکام داشتن
imported U دخل داشتن به تاثیر کردن در
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
persuades U بران داشتن ترغیب کردن
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
hold forth U پیشنهاد کردن انتظار داشتن
importing U دخل داشتن به تاثیر کردن در
retain U ابقاء کردن نگاه داشتن
retained U ابقاء کردن نگاه داشتن
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
withholding U مضایقه داشتن خودداری کردن
withhold U مضایقه داشتن خودداری کردن
withheld U مضایقه داشتن خودداری کردن
to keep off U دورنگاه داشتن دفع کردن
entertained U سرگرم کردن گرامی داشتن
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
celebrating U نگاه داشتن تقدیس کردن
impounded U ضبط کردن نگه داشتن
to feel fear U احساس ترس کردن [داشتن]
trut U اطمینان داشتن توکل کردن
impound U ضبط کردن نگه داشتن
celebrates U نگاه داشتن تقدیس کردن
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
shoots U درد کردن سوزش داشتن
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
shoot U درد کردن سوزش داشتن
celebrate U نگاه داشتن تقدیس کردن
retains U ابقاء کردن نگاه داشتن
filed U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
stereotypy U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
envisaging U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
turn (someone) off <idiom> U ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
aims U قصد داشتن هدف گیری کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1What are the best Farsi equivalents for demographic dividend and demographic bonus?
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com